سفارش تبلیغ
صبا ویژن

او یک کاتولیک متعصب بود.مسیحی بودن در اب و گل او بود.به توصیه مرکز ریشیلیو ک یک کانون مذهبی است هر هفته سه شب به خانه ی یک دانشجوی نابینا و فقیر ویتنامی میرفت تا جزوه های درسی او را که برای بدن متون جالبی نبود،بر او بخواند. در عین حال روح مرا- که در بیرون از حصار اعتقادات او میزیستم- از جنس همان حقیقت متعالی میافت که بدان سخت ایمان داشت و نشان میداد که در ان  بالاهاجایی ست که دو روح هرچند از دو مذهب بیگانه پرواز گرفته باشند،اگر بدانجا برسند و یکدیگر را در آن نقطه دیدار کنند دو مذهب با هم اشتی خواهند کرد و یکی خواهند شد.

وی از ازادی خواهانی بود ک در اسپانیا و الجزایر با استبداد و استعمار جنگیده بود. مذهبی نبود،دماغی کافر داشت اما دلی مومن! و چقدر فاصله است با آنها ک دماغی مومن دارند و دلی کافر!!!!!!!!!!

 

چه بسیارند کسانی که همیشه حرف میزنند بی آنکه چیزی بگویند و چه کم کسانی اند که حرفی نمی زنند اما بسیار میگویند...

 

+ علی شریعتی-استادی عزیز...استادی که چقدر بگویم دوستش دارم که اغراق نباشد...خودش را؟ معلوم است که نع! ادمی بی اندیشه چه ارزشی دارد؟ ارزشی دارد مگر؟ احسنت! جوابش یک کلمه ایت: نع

دوستش دارم برای همه اندیشه های ارزشمندش،برای همه نگرانی های مقدس اش ،برای  همه سکوت پر حقیقت و وافعیتش،برای فهمیدن هایی که نفهم الدوله ها نفهمیدند،برای تپش های بی امان دغدغه هایش ،برای بغض خفقان اجباری زیست اش،برای قلم آزاده اش و دل وارسته اش،برای آرمان خواهی و مبارزه گری اش،باز هم بگویم؟؟؟؟  خیلی خیلی چیزها که برایم دغدغه و ارزش است  و انچه که می خواهم لابه لای چرک نویس های اندیشه اش پیدا می کنم و لبخندی میزنم ....انگار از دل تو نوشته باشد...

نه نه، من دوستش نداشتم چون تاثیر گرفته باشم از اندیشه اش و بخواهم خودم را شبیه او کنم و الگو بگیرم و اندیشه ام را به سیاق او خوراک بخورانم،دوستش داشتم و دارم چون اندیشه های  خودم را در جوهر قلم اندیشه هایش یافتم و مهر و امضایی در پای آن....آشنایی اندیشه های روح ها را شنیده اید؟؟؟ نه؟؟؟ روایاتی بخوانید!! دوست ندارید روایات؟؟؟ روانشناسی بخوانید!  شریعتی،،،از نوجوانی دوستش داشتم و هرجا متنی از او میدیدم، نخوانده نمی گذشتم...اندیشه هایش ...‌یک روشنفکری که گرمای روشنی اش ،دین اش را نسوزاند،آن را پخته کرد....روشنفکر بود...اما روشنی فکرش را از سیگارش نگرفته بود، از اعتقاد و باور دین و مذهب اش و حقیقت و واقعیت های جهان اش و جهان بینی اش گرفته بود....یک دهاتی،روییده کویر...یک سادگی مبهم در پس روح در تلاطم اش ! طعم او گس است...

+ به یاد دارم وقتی برای حوزه دانشگاه با فاطمه میخواستیم ثبت نام اینترنتی کنیم،یکی از سوالاتش این بود که در زندگی چه کسانی الگوی شما هستند؟ آن زمان من همایشی شرکت کرده بودم،می دانستم که بین جامعه ادبی و دینی و انتقاداتی بر او وارد است اما من را چه کار با تفکر بقیه؟!!! من تفکر این انسان را دوست داشتم ،لاجرم در کنار اسامی دیگر ،انگشتانم تایپ کردند: دکتر علی شریعتی

+ من از اندیشه هایش به شدت اندیشه گرفته ام  اما نه صفر و صد....من می اندیشیده ام ،روحم به تمنایی میرسیده و به گوش اندیشه ام میرسانده و او (شریعتی) بال و پر و شاخه و برگ می داده  یا علف های هرز اش را می چیده است....من دیکته می نوشته ام ،او تصحیح  می کرده است  نه اینکه سرمشق بدهد و من یک صفحه از رویش بنویسم...نمی دانم متوجه شدید یا نه...

+ عبارت هایش ان‌چنان شعفی به قلبم می دهد که بارها جملاتش را می خوانم و خط می کشم و بارها سیر نمیشوم و بارها دلم می خواهد کتابی را که بارها خوانده ام باز هم بخوانم






تاریخ : یکشنبه 97/7/15 | 3:3 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.